خنش
داستان خنش بخش کوتاهی از زندگی تلخ و دردبار محمدرضا است که میخواهد آنی باشد که واقعاً هست،نه آنچه از بدو تولد به آن منسوب شده است.
او سالهاست با زن درون خود دست به گریبان است و حالا به جایی رسیده که میخواهد خود واقعیاش را بپذیرد و به دیگران بپذیراند. تصمیمی که در جامعۀ سنتزدۀ ایدئولوژیمحوری چون ایران،چیزی کم از خودکشی ندارد.
رعنا سلیمانی در رمان خود با ایجاز هر چه تمامتر بر یکی از موضوعات پرچالش انسان عصر حاضر،در قامت انسانی ایرانی که ایرانی بودن شخصیت آن،ابعاد و عمق چالش راگسترش میدهد انگشت گذاشته است و بسیار هنرمندانه به اصل موضوع پرداخته و اثرش را بیهیچ حشو و زوائدی تراشخورده از آب درآورده است او به عمق وجود انسان ایرانی نفوذ کرده و کانون روایتش را بیشتر بر جهان درونی شخصیت رمانش متمرکز کرده است تا حقیقتی فردی و شناختی نو و متفاوت از مردان و زنانی ایرانی را به تصویر بکشد که در زندان هویت جنسیتی منسوب از سوی جامعه گرفتارند و در تلاش برای رهایی از این بند و رسیدن به هویت حقیقی خودشان،در درون و بیرونشان چنان مبارزهای را از سر میگذرانند که حتی تصورش هم کابوسی است
نتشارات ارزان
سال چاپ 1402
تعداد صفحه: 135
هولناک..